ورود
جستجو
سرچشمه
در گذر زمان
سوابق حرفهای
گالری
نوشته های پراکنده
لینکها
تماس
جستجو
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
‹
›
‹
›
‹
›
‹
›
‹
›
‹
›
غزل شمارهٔ ۸۷ - حافظ
حُسنت به اتفاقِ مَلاحت جهان گرفت آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت افشایِ رازِ خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سِرِّ دلش در زبان گرفت زین آتشِ نهفته که در سینهٔ من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
میخواست گل که دم زند از رنگ و بویِ دوست از غیرتِ صبا نفسش در دهان گرفت آسوده بر کنار چو پرگار میشدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت آن روز شوق ِ ساغر ِِ می خرمنم بسوخت کاتش ز عکسِ عارضِ ساقی در آن گرفت خواهم شدن به کویِ مُغان آستین فشان زین فتنهها که دامنِ آخرزمان گرفت می خور که هر که آخرِ کار جهان بدید از غم سبک برآمد و رَطلِ گران گرفت بر برگِ گل به خونِ شقایق نوشتهاند کان کس که پخته شد میِ چون ارغوان گرفت حافظ چو آبِ لطف ز نظمِ تو میچکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
سفارش چاپ عکس با قاب چوبی
آیا این شعر را در تصویر نیز میخوانید؟
دستهبندی
زمین
کلیدواژه
خورشید
غروب
حافظ
264 بازدید
هِلال عید
جهان بر ابرویِ عید از هِلال وَسمه کشید هِلال عید در ابرویِ یار باید دید
برای درج کامنت وارد شوید