آورِ فرناس | بخش سومآورِ فرناس | بخش سومدر جست و جوی هیزم و سوخت به این سوی و آن سوی رفتند. خورشید آرام به میان سپهر آبی نزدیک می‌شد و آن دو به سوی کلبه برمی‌گشتند.
آورِ فرناس | بخش ششمآورِ فرناس | بخش ششمکنار رود نشسته بودند. تنها آوایی که شنیده می‌شد، آهنگ آب بود که گاه تکان سنگ‌ها آن را همراهی می‌کرد.
آورِ فرناس | بخش پنجمآورِ فرناس | بخش پنجمبامداد از خواب برخاستند و بر آن شدند، آنجا روند که دریا هنگام تنهایی می‌رفت. هوای خوبی بود. پس از باران زندگی تمام موجودات، شادابی و جانی دیگر گرفته بود.
آورِ فرناس | بخش چهارمآورِ فرناس | بخش چهارمگفت: هنوز هنگام آن فرانرسیده. سپس برخاست و رو به آسمان کرد. چند لکۀ ابر در آسمان دیده می‌شد و نسیمی آرام می‌وزید.
آورِ فرناس | بخش دومآورِ فرناس | بخش دومناگهان با آهنگی خشن گفت: تو را چه می‌شود؟ آهنگ انجام چه کار داری؟ از کجا آمده‌ای و چه نشانی را دنبال می‌کنی؟
آورِ فرناس | بخش یکمآورِ فرناس | بخش یکمگوسپندها به چرا در راغِ نوا بودند و چوپان در پی خویش. کاغ، آرامش از چوپان ربوده بود و چوپان با نوفِ خویش آرامش از کوهستان و دشت.
6 نتیجه